loading...
شهر شادی
شهر شادی بازدید : 75 جمعه 07 تیر 1392 نظرات (0)

&اس ام اس های عاشقانه داغ&

 

اس ام اس عاشقانه جدید خرداد 92
بوسه هایت انار را می ترکاند
نفس هایت سیب را می رساند
آغوشت ابر را می باراند
پاییزترینی تو               &&&&SMS.ASHEGHANE

S
M.اس ام اس عاشقانه
S


اس ام اس عاشقانه 92
احوال دل ، آن زلف رها داند و من
راز دل غنچه را صبا داند و من
بی من تو چگونه ای ندانم اما
من بی تو در آتشم ، خدا داند و من                &&&&SMS.ASHEGHANE

S
M.اس ام اس عاشقانه
S


پیامک عاشقانه 92
این فاصله ها که بین ما بسیارند
از بودن ما کنار هم بیزارند
یک روز برای دیدنت می آیم
اما اگر این فاصله ها بگذارند                &&&&SMS.ASHEGHANE

S
M.اس ام اس عاشقانه
S


اس ام اس جدید عاشقانه 92

توی زندون عشق تو اونقدر شلوغ میکنم
و زندون رو به هم میزنم که مجبور بشی
منو بزاری توی انفرادی قلبت                &&&&SMS.ASHEGHANE

S
M.اس ام اس عاشقانه
S


اس ام اس عاشقانه
ماهی که از آب جدا بشه فدا میشه
تو آبی من ماهی ، فدات بشم الهی                &&&&SMS.ASHEGHANE

S
M.اس ام اس عاشقانه
S

 



شهر شادی بازدید : 72 جمعه 07 تیر 1392 نظرات (0)

اخورش به اصفهانی - آکا

 
مواد لازم: 
گوشت خورشی                             300 گرم
به خورد شده                                 3لیوان
آلو خشک                                     25 عدد
پیاز خورد شده                               1لیوان
رب گوجه فرنگی                            1قاشق غذاخوری
شکر                                            1قاشق غذاخوری
زعفران، زردچوبه، نمک                    به میزان دلخواه
روغن کنجد                                   3قاشق غذاخوری
 
طرز تهیه:
ابتدا پیاز را در روغن تفت دهید و بعد از طلایی شدن، تکه های گوشت، ادویه ها و مقداری آب جوشیده به آن اضافه کنید و بگذارید تا به مدت ۱ ساعت بپزند. در تابه ای دیگر به ها را تفت دهید تا نرم شوند. در مراحل پایانی پخت گوشت، آلوهای خیس خورده، به و شکر و زعفران را بیفزایید و پس از چند دقیقه جوش خوردن، رب را به آن اضافه کنید. به این ترتیب بعد از گذشت ۳۰ دقیقه، خورشآماده خوردن خواهد بود.
  سیمرغ
شهر شادی بازدید : 71 پنجشنبه 06 تیر 1392 نظرات (0)

 

خیلی سخته که اول زندگی باشی و همسرت مدام زندگی ات رو با دیگران مقایسه کنه و گاهی که بیشتر اوقات حسرت اینو بخوری که چرا نمی تونی اونطوری که همسرت می خواد زندگی رو براش فراهم کنی؟ البته بیشتر اوقات هم پیش میاد که پا به پای تو با زندگی می جنگه و یه جورایی هواتو داره... 
1سالی می شد که با سمیه ارتباط داشتم دختری از دیار سیستان و بلوچستان ، دختری از دیار رستم و زال شاهنامه ... حالا بماند که من در تهران و اون در سیستان چطور با هم آشنا شدیم .. اوایل سعی می کرد به قول امروزی ها به من رو ندهد اما وقتی برخورد منطقی منو دید عقب نشینی کرد از این دیدگاهش. روزها و ماه ها به طرق مختلف با هم ارتباط داشتیم تلفن ، ایمیل ، نامه برامون فرقی نمی کرد و به معنای واقع یکدیگر رو دوست داشتیم... کم کم باید به خانواده هامون می گفتیم و اونا رو در جریان می ذاشتیم اول نوبت من شد یادم نمی ره اون شب که با مادر سمیه حرف می زدم و براش توضیح دادم که من واقعا قصد ازدواج با دخترتون رو دارم و سعی می کردم با ادب و منطقی صحبت کنم و موفق هم شدم مادرش هم که نشون می داد زن واقع بینی هست قرار گذاشت که با مادر من هم صحبت کند. اما آسمان سرنوشت من ابری شد و پدر و مادر من مخالف این وصلت بودند دلیلش هم فقط بخاطر دوری راه بود و خرج و مخارج زیاد ...حالا من وارد چالش جدیدی از فصل زندگی شده بودم.من بیتاب رسیدن به سمیه و سمیه هم منتظر رسیدن به من.15 خرداد 1386 بود و ایام رحلت امام(ره) چند مدتی بود هماهنگ کرده بودیم که دقیقا همین روز در تهارن یکدیگر را ببینیم و صحبتهای رو در رو با هم داشته باشیم.صبح روز 15 خرداد گوشیم زنگ خورد و سمیه پشت خط بود : بعدا ز سلام و احوالپرسی قرار گذاشتیم که ساعت 5 بعدازظهر پارک لاله همدیگر رو ببینیم 
از شوق دیدنش ساعت3 به پارک رفتم و منتظر رسیدنش ماندم ..... ادامه دارد 
شهر شادی بازدید : 74 پنجشنبه 06 تیر 1392 نظرات (1)

گاهی حوصله ام سر می رود

حوصله ام سر رفته بودُ انگار دلم می خواست یک کار نو انجام دهم دلم می خواست کمی تحول در زندگی ام ایجاد کنم.
همه مردم دنیا دست به یکی کرده اند که یک صدا بگویند تو دیوانه ای به خاطر اینکه من تمام آدم ها را دوست دارم قرص های رنگارنگی می خورم و گاهی هم دلم می خواهد در خیابان قهقهه بزنم یا با صدای بلند گریه کنم زیاد به بهشت زهرا ‍‍‍‍ میروم و روی سنگ غزل دراز می کشم و آن قدر جیغ می کشم تا دلم خنک شود
این ها جرم بزرگی نیست اما مردم عادت دارند یک کلاغ چهل کلاغ کنند.
از دیروز می گفتم حوصله ام سر رفته بود خسته شده بودم انگار غزل مدام می خواست خودش را به من بچس‍اند به خاطر این عادت حرص درآرش بود که روز آخر یک ‍شت دستی محکم بهش زدم از همان روز است که همیشه ‍شت دستم داغ است حقش بود دختره ی چشم سفید مدام به من می چس‍‍‍‍‍بید شده بود مثل کوالا دایم آویزان من بود .
البته خودم هم بدم نمی آمد راستش را بخواهید من عادتش داده بودم و دلم می خواست لذت مادر داشتن را حس کند و مثل خودم غمگین و افسرده نباشد می خواستم حسرت مادر نداشته باشد می ترسیدم وقتی سه سالش شد مادرش بمیرد و برای تمام عمر روسری مادرش را بغل کند .
داشتم می گفتم حوصله ام سر رفته بود لوله بخاری را درآوردم چند تا قرص خوردم و خوابیدم غزل هم روی سینه ام داز کشید 
چشم که باز کردم دیدم غزل رفته و این احمق ها دست های مرا با طناب به تخت بسته اند و من از فرط جیغ نفسم بند رفته...
نویسنده :مرحومه اکرم حیدری
برای شادی روحش صلوات
تبلیغات

پیامک روزانه

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    تبلیغات

    آمار سایت
  • کل مطالب : 6
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 69
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 204
  • بازدید سال : 819
  • بازدید کلی : 19,922
  • تبلیغات